بیوگرافی دین وینچستر
 
(...)
JİYANEM KÜRDİSTAN
یک شنبه 28 خرداد 1391برچسب:, :: 15:50 ::  نويسنده : alejandro calvo       

دین در 24 ژانویه 1979 در Lawrence, Kansas به دنیا آمد
پدر او جان وینچستر و مادرش مری وینچستر نام دارد
دین اولین فرزند خانواده است.او یک برادر کوچک تر از خود به نام سم دارد که چهار سال از دین کوچک تر است
در دوم نوامبر 1983 وقتی دین فقط چهار سال داشت و سم شش ماهه بود
 مادرشان در اتاق سم توسط شیطانی کشته شد.
بعد از اون شب دین حس مسئولیت شدیدی نسبت به سم در خود احساس کرد

بررسی شخصیت دین وینچستر

دین وینچستر یکی از بزرگترین کاراکتر هایی هست که تا به حال کسی در تلویزیون دیده، شخصیتی چند بعدی، پویا و فردی واقعی که میتونه با حوادث فوق العاده کنار بیاد. حرکات دین، باورپذیر و قابل درک هست. در این قسمت میتوان به کار عالیه نویسنده های سوپرنچرال اشاره کرد ولی در کنار این موضوع ، باز یه فوق العاده ی جنسن اکلس قابل چشم پوشی نیست. بهترین نویسندگان جهان میتونن بهترین کاراکترها رو خلق کنن ولی اگه به عهده بازیگری ناتوان سپرده بشه، تنها نصفی از بهترین رو خواهیم دید و برعکس این موضوع هم وجود داره، واگذار کردن یه کاراکتر ضعیف به بازیگری با استعداد، باعث میشه شخصیتی برتر نسبت به تفکر نویسندگان رو مشاهده کنیم و ببینیم که کاراکتر فراتر از داستان حرکت می کنه. من چنین چیزی رو در دیگر بازی های وی می بینم، جنسن کلاس بازی به عنوان شخصیتی پیچیده و چند لایه را دارا است. همونطور که در اجرای ناراحتی، عصبانیت و شادی دین مشاهده می کنیم.

کاراکتر دین وینچستر دارای نقص است و این بازیگرش هست که باعث میشه عالی بدونیم. وی میتونه نفرت انگیز، قلدر، کوتاه فکر و کله خر باشه ، اما در عین حال میتونه شجاع، چتری برای دیگران، مهربان و ثابت قدم باشه. او میتونه به طرز شگفت انگیزی فداکار باشه و عاری از خود پرستی باشه و باز به طور فوق العاده ای خودخواه و خودپسند باشه در همون لحظه. هیچ کس نمیتونه بگه کاراکتری بدون عیب هست و دین هم انبوهی از این معایب هست و به راحتی نیز اذعان میکنه. او برای کمال هیچ تلاشی نمیکنه. لعنتی! اون حتی خودش رو هم هرگز یه قهرمان تصور نمیکنه! او کاری رو که باید انجام بشه رو به ثمر میرسونه برای اینکه فرد دیگه ای انجامش نمیده که این دین رو تبدیل به قهرمانی میکنه، بیشتر هر کسی که ادعای قهرمانی داره.

دین تمام عمر خودش رو صرف قوی تر شدن یک نفر کرد ، لنگر گاهی بود برای کشتی ، نه تنها برای برادر جوانش ، بلکه گاهی هم برای وینچستر پدر. وی شجاعانه به مانند یک مادر بر خشم خودش کنترل داشت. او مثل یک چسب همه چیز رو بهم متصل کرد ، با این حال حقیقت خونخواهی برای عزیزانش ، خانواده ی دوم وی بود. او میتونست بسیار کینه توز باشه ولی این خشم رو محدود کرد. زمان حال براش بیش از گذشته مهم بود. خانواده ش همیشه اولویت داره براش. دین حاضر شد همه رویا ها و آرمان های خودش رو به گوشه ای بذاره و در کنار پدر باشه و بهش کمک کنه ، دین ، وقتی جان برای شکار میرفت عهده دار مسئولیت حفاظت از خانواده بود. دین راه خودش رو درست کرد برای مقابله با ترس هاش. هرگز کسی بهش اطمینان نداد که وقتی پدرش به شکار میره ، سالم و زنده بر می گرده، حتی سم، او به خودش قوت قلب می داد. او از جان یه سوپر قهرمان ساخت برای اینکه جان تنها کسی بود که این حقیقت رو درک میکرد و ترس های دین رو در اولویت قرار میداد . همینطور نگرانی هاش رو به دیگران بروز نمیداد . اون باید برای سم، فردی قوی می بود. این ریشه ی ایمان دین به پدرش هست. این تنها راهی بود که میتونست در دوران کودکی خودش با این فکر که ممکنه پدرش روزی بره به شکار و هرگز بر نگرده، مقابله کنه. این ایده که جان همیشه بهترین رو میدونه زمانی برای دین تقویت شد که سم به خاطر بازیگوشی دین در اجرای فرمان پدرش ، به خاطر افتاد.

از زمانی که اونا بچه بودن، دین شجاعانه در جلوی برادر کوچیکترش حرکت می کرد. اون چیز ها رو نمایان می کرد، پس سم هیچ نگرانی نداشت. به خاطر همین، برای دین خیلی سخته که بخواد احساسات خودش رو به بقیه نشون بده، بخصوص برای سم. او در مقابل هر چیزی که وی رو در مقابل برادر کوچیکترش، آسیب پذیر نشون میداد ایستادگی می کرد. کار او مواظبت از سم بود، نه هیچ کار دیگه ای. این ذات دین هست. برای اینکه دین ترس های خودش رو با سم در میون بذاره خیلی طول کشید. او خیلی از مسائل رو پشت لبخند لعنتیش و رفتار های منحصر به فردش پنهان می کرد. او لذتش رو با چیز های ساده ای مثل غذا، الکل، *** ، آهنگ، ماشینش و حمله به چیز های شیطانی بدست میاره. اگه اون تمرکز کنه رو این چیز های کوچیک به جای توجه به تصویر بزرگ ، میتونه فریب خودشو بخوره که این زندگی ایده عالش هست. این انتخابی میبود که او داشت، اگه همیشه اجازه این تصمیم رو داشت. حقیقت اینه که بیشتر از هر چیزه دیگه ای، دین یه خانواده میخواست، او میخواست یکی رو که بهش عشق بورزه. جان و سم ظرفیت این موضوع رو داشتن ولی وقتی سم ترکشون کرد برای رفتن به کالج، دین دریافت که سم آرزو های متفاوتی داره. سم بیشتر از اونی رو میخواست که دین بهش میداد. فک میکنم این ضربه و صدمه عمیقی به دین زد برای اینکه او همه چیز رو بهش داده بود ، همه چیزی که برای یه خانواده لازم هست. ولی فهمیدن اینکه اینا برای سم کافی نبوده، بسیار دردناکه. وقتی که سم ترکش کرد برای کالج، دین احساس سرخوردگی کرد. زمانی که جان ترکش کرد برای تعقیب شیطان، دین دوباره این احساس بهش دست داد. او همه چیز رو به این 2 آدم داده بود ولی گاهی اونا نمیتونستن فراتر از خودشون رو ببین. برای این، دین فک میکنه که برای اونها، مهم نیست چیز هایی که بهشون داده .

روشی که جان برای بزرگ کردن دین به کار گرفت اون رو در نا امنی قرار داد. وقتی که پدرش مسئولیتی رو بهش داد، اون محافظی بود برای سم! جان به دین فهموند که شغلش مراقبت از برادر کوچیکترش هست. البته که این باعث شد دین احساس کنه سم از اهمیت بیشتری نسبت بهش برخورداره. حتی وقتی که جان ، زندگی خودش رو فدای نجات دین میکنه، باز هم باور دارم که دین هنوز نسبت به عشق جان به خودش ، واقف نیست. من فک میکنم دین باور داشت که جان براش، خودشو به کشتن داد برای اینکه میدونست دین میتونه سم رو نجات بده. مشخصه که سم احساس نزدیک تری به دین داره تا به پدرش. اگه اونها تنها بمونن ، درکنار یکدیگر هستند.

تنها موندن سم باعث می شد اون بیش از قبل به سمت ازازل بره و این ممکن بود باعث بشه قدرت تاریکه وجودش بیدار بشه. من فک میکنم دین تصور میکنه و باور داره که پدرش برای این مرد که حداقل در این قسمت سم در امان باشه.

وقتی که دین معامله میکنه بر سر روح خودش تا سم به زندگی طبیعیه خودش برگرده، قسمتی از این هست که اون نمیتونه بدون سم زندگی کنه، خانواده هسته وجودی دین هست و بدون اون نمیتونه زندگی کنه. او نمیتونه صبر کنه و ببینه که تنها میشه! اما روی دیگر این قضیه اینه که ، دین به درستی فک میکنه که سم مستحق زندگی بیشتر از این هست. این خصلت که دین ، سم رو قبل از خودش قرار میده در تمام وجود وی ریشه دوانده. در اینجا من معتقدم که ، دین ، سم رو به عنوان یه فرد مقدس قبول داره و خودش رو گناهکار میدونه. اون رستگاریش رو فقط در صورتی میبینه که خودش رو فدای برادرش کنه. بدین ترتیب ، او میتونه بهای گناهان خودش رو پرداخت کنه، و شکست پدرش رو جبران. در این راه، اون برای یه زندگی خوب، فقط 1سال زمان داره. این باعث میشه که دین ، به خودش و زندگیش نگاهی داشته باشه و بفهمه که به طور کامل بی ارزش نیست. او همینطور می فهمه که مستحق رفتن به جهنم نیست و این فقط برای حقاظت از سم نیست. همچنین این فشار باعث شد متوجه بشه که جان بدون اشتباه نیست ، و به نا حق ، این همه مسئولیت رو بر گردن دین گذاشت. و بدون شک، زمان زیادی وقت می برد تا خودش رو عادی و معمولی نشون بده....

این بررسی تا ابتدای فصل چهارم میباشد.




نظرات شما عزیزان:

نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:







 
درباره وبلاگ

FOLLOW ME ON İNSTAGRAM : im_amiral
موضوعات
آخرین مطالب
پيوندها

تبادل لینک هوشمند
برای تبادل لینک  ابتدا ما را با عنوان (...) و آدرس rap3nter.LXB.ir لینک نمایید سپس مشخصات لینک خود را در زیر نوشته . در صورت وجود لینک ما در سایت شما لینکتان به طور خودکار در سایت ما قرار میگیرد.





نويسندگان



نام :
وب :
پیام :
2+2=:
(Refresh)

<-PollName->

<-PollItems->

خبرنامه وب سایت:





آمار وب سایت:  

بازدید امروز : 13
بازدید دیروز : 0
بازدید هفته : 58
بازدید ماه : 228
بازدید کل : 18951
تعداد مطالب : 520
تعداد نظرات : 90
تعداد آنلاین : 1

<-PollName->

<-PollItems->